خطابه این نشریه نه به وزیر بهداشت و درمان است
و نه به وزیر صنعت معدن و تجارت،
نه به انجمن واردکنندگان گندم است
و نه به ...
سخنی دردمندانه و برخواسته از نهاد دختری است که
در کسوت یک خبرنگار با وجدان، به بورس و مزرعه و گندمزار و معیشت گندمکار سرک کشیده
و حالا که میبیند پس از 5 ماه هنوز حداقل 30 درصد مطالبات گندمکاران بلاپرداخت مانده،
به خدای گندم پناه برده است.
محبوبه قرمزچشمه
با تو هستم
دستهای پینه بسته یک کشاورز را دیدهای؟
کشاورز گنبد کاووسی، شیرازی، اهوازی و ... را میگویم؟
هم او که در خشکسالی، با ذوق گندم میکارد که کشور را از وابستگی نجات دهد و انتظار دارد دولت حمایتش کند.
با تو هستم
- با تویی که با استفاده از رانت و پارت و غارت گندم را 700 تومان از بازار جهانی میخری
و با دوز و کلک به ماموران خرید تضمینی 1300 تومان میفروشی.
- با تویی که شن را با گندم در میآمیزی، سهم عرق پیشانی کشاورز را میخوری و او را بدنام میکنی؟
- با تویی که به لباس و لهجه کشاورز بلوچی، عرب، ترک و لر خندیدهای که برای نوبت چند ماهه درمان جلوی بیمارستان امام خمینی تهران چادر زده است. همو که همت و شرافتش به قد تمام شعور نداشتهات، بلند است.
با تو هستم
راستی عکسی که کشاورز دستهایش را به وزیر نشان میدهد؛ دیدهای؟
میدانی که بودجه کشاورزی مملکت از همه وزارتخانهها پایینتر است.
آخر شمشیر برای "سرکیسه کردن" چه قشری بستهای بیانصاف.
بیانصاف، آنکه قانون خرید تضمینی را نوشت، جیب تو را ندید و تنها خط پیشانی کشاورز را دید.
با تو هستم
با تویی که به اندازه تمام خطوط پیشانی کشاورز، نقشه، تبانی و طرحداری برای سر کیسه کردن.
با تو هستم
- با تویی که خودت را به گنگی یا بیخبری زدهای؟
- برای تو، داستان سکه و سود و قمار است، برای مملکت داستان امنیت غذایی و قدرت به وقت چانهزنی در عرصه
بینالملل، برای من سوژهای برای نوشتن اما برای کشاورز، داستان زندگی و حیات و ممات است. داستان تحویل دادن گندم تولیدی با عرق جبین و حالا حالاها پول نشدن آن و داستان سررسیدن چکها و سفتههای خرید نهادهها.
- نمیدانم کجای این زنجیره، قرار داری؟ قرار بود این خرید بشود قوت لایموتی برای کشاورزی یا لبخندی و امیدی
با خودت نگو دولت پول کشاورز را میدهد، پول مرا هم میدهد، پس چه دزدی؟ چه کشکی؟ چه حرفی؟
دست آخرش این داستان میشود سوژهای برای این روزنامهچیها، سوژهای که وزارت را زیر سوال میبرد نه مرا ؟
که آخرش بگویی اتفاقا حق این وزیر است(وزیری که جلوی واردات شکر و روغن آماده مصرف را بگیرد، حقش است)، انصافا عجب سودی داشت این واردات شکر ... .
یادم رفت قول داده بودم فقط گندم خوردنت را بگویم.
با تو هستم که نمیدانم کجای این حلقهای؟
"که اگر دین نداری؛ لااقل آزاده باش"
ماهنامه دام و کشت و صنعت - شماره ۲۱۰ - سال ۱۳۹۶
کارشناسان ما در مورد مشکلات تولید محصولات، که نمیتوانید برای آن جوابی پیدا کنید؛ میتوانند به شما کمک کنند
info@iranAgriMagazine.com